♥خرم آباد ♥ دیار من♥

Friday, May 30, 2008

فاصله

 کـاش بين من و تو فاصله بسيار نبود
کاش بين من و تو واسطه در کار نبود
درفراقت شب و روز گريه کنم از سرسوز
کـاش بين من و تو عشق گرفتـار نبود
انتظار تو کشــم تا که شبــي باز آيي
کاش بين من و تو حسرت ديـدار نبود
دوست دارم که زنم حرف دلم با دل خود
کـاش بين مـن و تـو خط و نوشتـار نبود
تـا بـه کي ديـده کنم تـر زغم هجـرانت
کـاش بيـن مـن و تـو گفته و گفتار نبود
از مـن اصـرار ببينم رخـت از تو انکار
کـاش بيـن من و تـو اينهمه اصـرار نبود
بيـن ما خـار کشـد پرده نبينم رويت
کاش بين من وتو هرگز هم اين خارنبود
گرچه واقف بود عارف که نخواهد ديدت
کاش بين من و تو هرسخن اشعـار نبود
کـاش بين من و تو فاصله بسيار نبود

**************************************
نوشته شده توسط مجید    10/3/87

Saturday, May 24, 2008

مسافر

باتو هستم
ای مسافر ای به جاده تن سپرده
ای که دلتنگی غربت
منواز یاده تو برده
هنوزم هوای خونه عطر دیدار تو داره
گل به گل گوشه به گوشه تو رو یاد من می یاره
با تو من چه کرده بودم
که چنین مرا شکستی
بی وداع و بی تفاوت
سرد و بی صدا شکستی
به گذشته برمیگردم
به سراغ خاطراتم
تازه میشم ازتو دوباره
از کتاب خاطراتم
به تو میرسم همیشه
در نهایت رسیدن
هرکجا باشی و باشم
به تو برمیگرده
حتماً این تویی همیشه من
تویی آیينه تقدیر
با همه شکستن از تو
نیستم از دست تو دلگیر
---------------------------------------------
نوشته شده توسط مجيد 4/3/87

Saturday, May 17, 2008

دعاي مادر ترزا

خدايا، مرا موهبت آن عطا کن
تا به جای آسودن به ديگران آسايش بخشم
و به جای آن که ديگران درکم کنند، درکشان کنم
و به جای آن که عشق دريافت کنم، عشق بورزم
زيرا با فراموش کردن خويش است که می‌توان به هر چيز رسيد
با بخشايش است که بخشوده می‌شويم
و با مردن است که زندگی ابدی می‌يابيم
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
نوشته شده توسط مجيد 28/2/87

Thursday, May 15, 2008

عاشق تنها


امشب همه چيز رو به راه است همه چيز آرام.....آرام ...
باورت مي شود ؟
!ديگر ياد گرفته ام شبها بخوابم " با یاد تو "تو نگرانم نشو
همه چيز را ياد گرفته ام
راه رفتن در اين دنيا را هم بدون تو ياد گرفته ام
ياد گرفته ام که چگونه بي صدا بگريم
ياد گرفته ام که هق هق گريه هايم را با بالشم ..بي صدا کنم
تو نگرانم نشو !
همه چيز را ياد گرفته ام
ياد گرفته ام چگونه با تو باشم بي آنکه تو باشي
ياد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به ياد تو
ياد گرفته ام که چگونه نبودنت را با روياي با تو بودن...و جاي خالي ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم
تو نگرانم نشو
همه چيز را ياد گرفته ام
.....ياد گرفته ام که بي تو بخندم.....ياد گرفته ام بي تو گريه کنم...و بدون شانه هايت
....ياد گرفته ام ...که ديگر عاشق نشوم به غیر تو
ياد گرفته ام که ديگر دل به کسي نبندم و مهمتر از همه ياد گرفتم که با يادت زنده باشم و زندگي کنم
اما هنوز يک چيز هست ...که ياد نگر فته ام
...که چگونه.....! براي هميشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...
و نمي خواهم که هيچ وقت ياد بگيرم ....تو نگرانم نشو
"فراموش کردنت" را هيچ وقت ياد نخواهم گرفت
-------------------------------
وقتي نقاب محور يك رنگ بودن است , معيار مهرورزي مان سنگ بودن است , ديگر چه جاي دلخوشي و عشقبازي است ؟ اصلا كدام احمق از اين عشق راضي است
------------------------------------------
رفيقان اين زمان لاف از رفاقت ميزنند..در حريم عاطفه نقش شقاوت ميزنند
مردمي نامردمند و سخت لبريز از ريا..باهمه بي ريشگي دم از اصالت ميزنند
-------------------------------
عشق آن نیست که هر لحظه کنارش باشی عشق آن است که پیوسته به یادش باشی
-----------------------------------------------------------------
خنده بهانه یست برای شادی، لحظه هایتان سرشار از این بهانه
*******************************
نوشته شده توسط مجید 26/2/87

بر روی آب که رسیدی، خوش باش، رقص کن، مست باش

! بر روی آب که رسیدی، خوش باش، رقص کن، مست باش
راستی!در بازیت برروی آب، حواست بر دوردست ها نیز باشد
قایقی خواهد آمد با پارو های آبی رنگ بر روی آب و در روی آن دخترکی سپید را خواهی دید
که پیراهن سرمه ای بر تن دارد وگیسوانش را در معبر عطر و باد های خوشبوی دریا رها کرده است
سراغ تو اگر آمد، مهربان باش ناز مکن.
سلامت می کند پاسخش ده.دست بر آب می برد، نازت می کند و تو را می چیند
تو را که چید،ناراحت نباش اخم مکن چرا که او دیگر بزرگ شده است
چرا که او دیگر راز گل ها را می فهمد
چرا که او دیگر زیبا شده است
او تورا خواهد بویید و بوسه بر لبهای سرخت خواهد زد و در میان گیسوان گندمیش
بر تو جای خواهد داد. و تو را خواهد کاشت
برای آغازی دیگرو این آن لحظه ای است که دیگر آفتاب نگران تو نیست وتو دیگر نگران آفتاب نیستی.
«راستی!سراغ مرا اگر از تو گرفت،بگو، «نمی شناسمش
بگو فقط یک بار در کوچه های تنهایی اقیانوس دیدمش،همین وبس
************************************
نوشته شده توسط مجید 26/2/87

Thursday, May 01, 2008

هميشه مثل هميشه

هميشه مثل هميشه


دل خسته ام باز امشب زين اسمان هميشه
كو بال هاي پريدن اي مهربان هميشه
ماييم و ذوقي كه شايد حرفي ندارد بگويد
برخيز و مارا غزل كن اي مهربان هميشه
هنگام از تو سرودن ماييم و ذوقي گلو گير
ماييم و لكنت زباني اين ناتوان هميشه
در سفره گرم ما بود ان روزها نان و لبخند
صبحانه گرم ما كو؟كو اب و نان هميشه؟
يك مشت نقل ستاره يك اسمان نان خورشيد
گاهي بياور برايم از كهكشان هميشه
شعري پر از حرف تكرار گفتم من وياد دارم
گفتي كه بيزارم اما زين شاعران هميشه

********
احساس
من اكنون احساس مي كنم
بر تل خاكستري از همه آتش ها و اميدها و خواستن هايم،
تنها مانده ام.
و گرداگرد زمين خلوت را مي نگرم.
و اعماق آسمان ساكت را مي نگرم.
و خود را مي نگرم.
و در اين نگريستن هاي همه دردناك و همه تلخ،
اين سوال همواره در بيش نظرم بديدار است،
و هر لحظه صريح تر و كوبنده تر،
كه تو اينجا جه مي كني؟
امروز به خودم گفتم:
من احساس مي كنم،
كه نشسته ام زمان را مي نگرم كه مي گذرد،
همين و همين
-------------------------------------------------------------------
نوشته شده توسط مجید برای میترا 12/2/87