Saturday, April 30, 2005
Thursday, April 28, 2005
2bare salam
شادم که در شرار تو ميسوزم
شادم که در خيال تو می گريم
شادم که بعد وصل تو باز اينسان
در عشق بی زوال تو می گريم
پنداشتی که چون ز تو بگسستم
ديگر مرا خيال تو در سر نيست
اما چه گويمت که جز اين آتش
بر جان من شراره ديگر نيست
اما من آن شکوفه اندوهم
کز شاخه های ياد تو می رويم
شبها تو را به گوشهءتنهائی
در ياد آشنای تو می جويم
شادم که در خيال تو می گريم
شادم که بعد وصل تو باز اينسان
در عشق بی زوال تو می گريم
پنداشتی که چون ز تو بگسستم
ديگر مرا خيال تو در سر نيست
اما چه گويمت که جز اين آتش
بر جان من شراره ديگر نيست
اما من آن شکوفه اندوهم
کز شاخه های ياد تو می رويم
شبها تو را به گوشهءتنهائی
در ياد آشنای تو می جويم