♥خرم آباد ♥ دیار من♥

Sunday, July 29, 2007

بر باد رفته

خانه ایی آباد داشتم بر بادشد
چشم مستان خواستم رسوا شدم
قلب عاشق داشتم بر بادشد
هر چه نالیدم نبد فریاد رس
شرح پیروز داشتم بر باد شد
با خدا گفتم هزاران درد دل
خود چه امید دوایی داشتم بر بادشد
نیست امید رهایی یاربا
راه بازی داشتم بر باد شد
همرهان راه دل تنها شدم
کاروانی داشتم بر باد شد
بارالها یک ره رستن نشان دل بده
هرچه من ره داشتم بر باد شد
مانده ام در کار خود وا مانده ام
انتظار یک تبسم داشتم بر باد شد
*******************************
نوشته شده توسط مجيد 7/5/86

Labels:

دوست معمولي ، دوست واقعي


دوست معمولي هيچگاه نميتواند گريه تورا ببيند.
دوست واقعي شانه هايش از گريه تو تر خواهد بود.
دوست معمولي اسم کوچک والدين تو را نميداند.
دوست واقعي شايد تلفن آنها را جايي نوشته باشد.
دوست معمولي يک جعبه شکلات براي مهماني تو ميآورد.
دوست واقعي زودتر به کمک تو مي آيد و تا دير وقت براي تميز کردن ميماند.
دوست معمولي از دير تماس گرفتن تو دلگير و ناراحت ميشود.
دوست واقعي ميپرسد چرا نتوانستي زودتر تماس بگيري؟
دوست معمولي دوست دارد به مشکلات تو گوش کند.
دوست واقعي سعي در حل آنها ميکند.
دوست معمولي مانند يک مهمان عمل ميکندو منتظر ميماند تا از او پذيرايي کني.
دوست واقعي به سوي يخچال رفته و از خود پذيرايي ميکند.
دوست معمولي مي پندارد که دوستي شما بعد از يک مرافعه تمام مي شود.
دوست واقعي ميداند که بعد از يک مرافعه دوستي محکمتر ميشود.
دوست واقعي کسي است که وقتي همه تو را ترک کرده اند با تو مي ماند
+-+-+-+-+-+-+-+-+-++-+-+-+-+-+
نوشته شده توسط مجيد 7/5/86

Monday, July 23, 2007

طراوت اشك

تو رفته اي ومن خسته سخت مي گريم

تمام قلب تو از بغض و كينه كمرنگ است

به خاطر تو شكستم نگاه كن بر من

كه بي تو زندگيم وحشيانه بي رنگ است

تو رفته اي و من خسته باز جا ماندم

به زير ظلمت آوار سرد خاطره ها

بگو به من كه چه سودي ز اشك من ببري

و از شكستن چشمان گرم پنجره ها

تو رفته اي به اميد ستاره اي بهتر

و من ستاره تنها به پا نشسته تو

بگو به من كه كدامين فرشته اي شايد

دري شگفت گشايد به قلب خسته تو

و آخرين سخنم با تو حرف آخر نيست

هنوز هم تو عزيزي هنوز من عاشق

هنوز منتظرم گر چه قلب من خاليست

به هر چه سد شده در راه من شدم فائق
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
نوشته شده توسط مجيد 1/5/86

Friday, July 13, 2007

غربت

غربت
از پنجره ی خیس چشمانم ،به جاده های دور غربت نظر می کنم و تو را می نگرم با کوله باری از سالهای سوگناک تنهایی ، با حرف های نگفته ی بسیار ونگاهی به کنج تاریک قفس که در روشنایی صمیمی آن حک شده بود
" تو "
غربت غمناک دستهایت ر ا، به دستهای مشتاقم بسپار،که دیریست چشم به راهِ آمدنت ، نگاهم به جاده های غبارآلود خشکیده است از نگاه امید ناکت بگو،که در کنج دلتنگ قفس،آن سوی میله ها را غریبانه می نگریستی،و از آسمانی بگو، که در فراق دو بال اوج پروازت ، عاشقانه ، تنها بودآسمان خلاء یک پرواز بی پروا،و من بی تو فصل های دلتنگی را می گذرانم










*********************************************

نوشته شده توسط مجيد 22/4/86