Monday, June 27, 2005
Wednesday, June 22, 2005
for my friend
من و تو و بوسه
از هم كه جدا مي شويم چهار نفريم
تووتنهايي ، من و عذاب
تو كيستي كه اينچنين مرا دچار كرده اي
و قلب كوچك مرا اميدوار كرده اي
دلم براي ديدنت چه زود تنگ مي شود
ولي براي رفتنت عجب شتاب كرده اي
مرا به آغوشي كه دوست دارم بازگردان
دوستم بدار همانگونه كه پيش از اين داشتي
بار دگر مرا نوازش كن
و بياد آور هنگامي را كه
هيچكس را بيشتر از من دوست نداشتي
اما تو لحظه اي پاسخم را نمي دهي
تا كي دوري تا كي؟
عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ ديگري نيست ، پيوسته نو كردنِ
تازگي ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه مي شود تازگي و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟
عشق، تن به فراموشي نمي سپارد ، مگر يك بار براي هميشه
جامِ بلور ، تنها يك بار مي شكند . ميتوان شكسته اش را ، تكه هايش را ، نگه داشت . اما شكسته هاي جام ،آن تكه هاي تيزِ برَنده ، ديگر جام نيست
احتياط بايد كرد! همه چيز كهنه ميشود و اگر كمي كوتاهي كنيم
بهانه ها جاي حسِ عاشقانه را خوب مي گيرند
Monday, June 13, 2005
Friday, June 10, 2005
فقط پانزده ساعت
هر چي كه ميخواهيد بگوييد
Tuesday, June 07, 2005
Monday, June 06, 2005
girls
اين دخترها
تا سن 18 سالگي مردها را داخل آدم نمي دانند و خيال همسري با آنها را در سر نميپرورانند
از سن 18 تا 24 فقط دكترها و مهندسين را به شوهري قبول دارند
از سن 24 تا 30 حاضر به شوهر كردن ميشوند به اين شرط كه شوهرشان حداقل ريس يك اداره باشد
از سن 30 تا 40 كاسب و كارمند را هم كم كم قبول دارند
از سن 40 تا 45 به پيرمردها و كارگران كم در آمد نيز روي خوش نشان داده و زنشان ميشوند
از سن 45 به بالا هر كس از در وارد شود به شوهري قبولش ميكنند ولي البته در آن سن ديگر هيچ ديوانه اي هم از در وارد نمي شود
*************************************************************************************
just for laugh ------------------------------------------------------ from majid