♥خرم آباد ♥ دیار من♥

Tuesday, October 31, 2006

خوشبخت

تو خوشبختی


آیا سقفی بالای سرت هست؟نانی برای خوردن ، لباسی برای پوشیدن و ساعتی برای خوابیدن داری؟ آری

نامی برای خوانده شدن کتابی برای آموختن و دانشی برای یاد دادن داری؟ آری .بدنی سلامت برای برداشتن سبد یک
پیرزن ،سخنی برای شاد کردن یک کودک ، دهانی برای خندیدن و خنداندن داری؟ آری .لحظه ای برای حس
کردن،قلبی برای دوست شدن و خدایی برای پرستیدن داری ؟
آری، پس خوشبختی ، بسیار خوشبخت
•♠♣♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♣♠•
نوشته شده توسط مجيد 9/8/85

Tuesday, October 10, 2006

ZeNdEgI

Image and video hosting by TinyPic


ميان يگانگي و بيگانگي هزار خانه است.آنکس که غريبه نيست شايد که دوست نباشد
تمام نا گفته هايم را از قلبم بخوان اگر نفهميدي از چشمانم بخوان و اگر باز هم نفهميدي از صدايم بخوان که چگونه از عشقت لبريز است........ چگونه تو را از ياد ببرم؟ چگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــونه؟؟؟
موجي بودم ولي خاموش و خسته قايقي بودم ولي به گل نشسته خورشيدي بودم ولي در دستان غروب نشسته رودي بودم روان ولي در پشت سد به گريه نشسته مردابي بودم که به بخار شدن نشسته زميني بودم سر سبز ولي با قطع شدن باران مهرت کويري خشک و سوزان شدم شايد هم هيچ نبودم ولي عاشق تو بودم و حالا کسي هستم به انتظار تو نشسته
بمان با من که من تنهاترينم بگو با من که من تنهاترينم بگو از دوستي و عشق و محبت که من محتاج حرف آخرينم
رفتي و تا هميشه خمارم گذاشتي پا روي عشق و دارو ندارم گذاشتي نه باورم نميشه اين قصه را که تو يه عمرسر کارم گذاشتي
********************************
نوشته شده توسط مجيد 18/7/85