elahe naz
باز اي الهة ناز ، با دل من بساز كين غم جانگداز ، برود ز برم
گر دل من نياسود ، از گناه تو بود بيا تا ز سر، گنهت گذرم
باز ، مي كنم دست ياري ، به سويت دراز
بيا تا غم خود را ، با راز ونياز، ز خاطر ببرم
گر نكند تير خشمت ، دلم را هدف
به خدا همچو مرغ ، پر شور وشعف به سويت بپرم
آن كه او ، زِ غمت ، دل بندد ، چون من كيست ؟
ناز تو ، بيش از اين بهر چيست؟
تو الهةنازي ، در بزمم بنشين
من تو را وفادارم ، بيا كه جز اين ، نباشد هنرم
اين همه بي وفايي ، ندارد ثمر
به خدا اگر از من ، نگيري خبر ، نيابي اثرم
گر دل من نياسود ، از گناه تو بود بيا تا ز سر، گنهت گذرم
باز ، مي كنم دست ياري ، به سويت دراز
بيا تا غم خود را ، با راز ونياز، ز خاطر ببرم
گر نكند تير خشمت ، دلم را هدف
به خدا همچو مرغ ، پر شور وشعف به سويت بپرم
آن كه او ، زِ غمت ، دل بندد ، چون من كيست ؟
ناز تو ، بيش از اين بهر چيست؟
تو الهةنازي ، در بزمم بنشين
من تو را وفادارم ، بيا كه جز اين ، نباشد هنرم
اين همه بي وفايي ، ندارد ثمر
به خدا اگر از من ، نگيري خبر ، نيابي اثرم
*************************************
نوشته شده توسط مجيد
0 Comments:
Post a Comment
<< Home