♥خرم آباد ♥ دیار من♥

Monday, March 05, 2007

پــــــــــــــــــــــــــــــــائيـــــــــــــــــــز

احساس میکنم پاییز عمرم فرا رسیده
صدای آه و ناله ام همچون خش خش
به زیر پاهای تو به گوش می رسد
کاش سر به زیر بودی
تا زیر چشمی به من می انداختی
و خرد شدنم را؛شکستنم را
زیر قدمهای سنگینت حس میکردی
هیچ گاه تو را اینگونه ندیده بودم
پشت پازده به گذشته
به سوی آینده ای نامعلوم
یعنی نمی توانی شکستنم را
در فراقت احساس کنی
تو را به عاشقانه هایمان قسم
زود برگرد
چشمانم خشکیده بس که به راه مانده
شاید فردا که بیایی دیر باشد
***********************************
در غربت مزار خودم گريه ام گرفت
از زخم ريشه دار خودم گريه ام گرفت
وقتي که پرده پرده دلم را نواختم
از ناله ي سه تار خودم گريه ام گرفت
پاييز مي وزد و تو لبخند مي زني
اما من از بهار خودم گريه ام گرفت
يک تکه آفتاب برايم بياوريد!
از آسمان تار خودم گريه ام گرفت
**********************************
نوشته شده توسط مجيد 14/12/85

1 Comments:

  • At 9:56 AM, Anonymous Anonymous said…

    قسم به هر چه بخواهي قسم به تو

    دنياي من تويي كه فقط مي دهم به تو


    ديگر سكوت و شعر و خيابان بهانه است

    در خويش مي زنم قدم ومي رسم به تو



    تا قلب آبي تو آسمانم است

    ابر بهار مي شوم و مي وزم به تو


    هر شب بهانه ام كه كسي زنگ مي زند

    صبرم تمام شد تلفن مي زنم به تو




    اين را بلند گفته ام و در دلم به تو


    يك شعر مانده ازمن واین شعر ناتمام

    تقديم مي كنم همه را روي هم به تو

     

Post a Comment

<< Home