♥خرم آباد ♥ دیار من♥

Thursday, October 16, 2008

آخرین مطلب

با سلام خدمت شما عزیزان همراه
به دلیل فیلترینگ ایران روی سایت بلاگر
دیگر قادر به آپدیت کردن روی این وبلاگ نیستم
از این پس برای مشاهده مطالب جدید به وبلاگ زیر مراجعه نمایید

با تشکر از همراهی شما


NEW BLOG ::: www.majidman77.blogfa.com

Monday, October 13, 2008

مسافر

جهان، بسان قطاری ست، جاودان در راه

که روی خطّ زمان، چون شهاب می گذرد.

گذارش از دل تاریک دره های ازل،

به سوی دشت مه آلود و ناپديد ابد،

چه می برد؟ که چنین با شتاب می گذرد!

مسافران قطار

نه از ازل به ابد، آه، فرصتی کوتاه

همین مسافت بین دو ایستگاه، از راه

درین قطار به سر می برند، خواه نخواه.

دو ایستگاه که می دانی اش: تولد – مرگ

وجود مختصری در میانه دو عدم

به نام عمر، که آن هم چو خواب می گذرد!

کنار پنجره ای چون مسافران دگر

به آنچه مهلت دیدار هست، می نگرم.

به این طبیعت خاموش، کائنات، حیات

-که هیچ پرده ای از راز آن گشوده نشد-

به سرنوشت بشر

به این حکایت غمگین که «زندگی» نامند

به این هیاهوی دیوانه وار بر سر هیچ!

به بی پناهی انسان درین ستم بازار

به خانواده، به مادر، پدر، وطن، فرزند

به همرهان عزیزی که زودتر از ما

در آن کرانه بی انتها، پیاده شدند

به عشق، نور امیدی درین سیاهی کور!

به دل، که با همه ناکامی و ملال و شکست

هزار آرزوی ناشکفته در او هست!

به این سفر که کجا می روم؟ چه خواهم شد؟

به آسمان، به پرنده، درخت، دریا، کوه

به گرم پوئی باد،

به سرد مهری ماه؛

که بی خیال تر از آفتاب می گذرد.

کنار پنجره ام با خیال خود، ناگاه

صدای سوت قطار

ز مهلتی که نمانده ست می دهد هشدار،

که قدر نیم نفس منتظر نخواهد شد

پیاده باید شد!

در آن کرانه بی انتها، در آن تاریک

تنم به سان غریقی ست در کشاکش موج

نه هیچ راه گریزی به بی کران فضا

نه هیچ ساحل امنی در این افق پیدا

نه هیچ نقطه پایاب و

آب می گذرد



"فریدون مشیری"

Saturday, August 02, 2008

بيچاره

تو میروی و انگار آسمان میداند
سکوت شبهای بی ستاره من ترانه میخواند
تو میروی و دلم را غروب میگیرد
تمام اشکهایم تو را بهانه میگیرد
به پای گریه های یک نگاه می نالد
پرنده ای برای چشم های تو میخواند
تو میروی و دلم را سکوت میگیرد
دلم برای نگاه تو هنوز هم میمیرد
دلم به پای خیال تو هنوز هم میسوزد
برای غنچه های غم شکوفه می‌چیند
تو میروی بدست یاد و زمانه می‌ماند
زمانه هم چه خوب غم به غم می‌بافد

****************************
نوشته شده توسط مجيد   12-5-87


Sunday, July 27, 2008

نگاه هاي عاشقانه



در دور دستها کسي را مي‌شناسم که قلبي به وسعت دريا دارد

چشمهايش امتدادي از غمگين‌ترين غروب خورشيد زندگيش

و تبسم لبانش گلچيني از غنچه‌هاي نو شکفته‌ي بهاري است

دستهايش به اندازه تمام کهکشان‌ها جاي دارد

و قدمهايش در ابتداي زندگيست

او را و نگاههاي عاشقانه‌اش را مي‌شناسم

نگاههايي مملو از محبت

او را مي شناسم

او را که وجودش سرشار از آبي بي‌کران است

او را که همراه نسيم صبا مي‌وزد، آري او را مي‌شناسم

در دور دستهاست ولي در دور دستي که همين نزديکي‌هاست

خانه‌اش پر از سادگي و صفا

کلبه‌ي بي ريا و محقر او را مي‌شناسم

او نيمه پنهان و روح گمشده من است، آسمان خانه‌اش هميشه

آبي باد

*************************************
نوشته شده توسط مجید 6-5-87

Monday, July 21, 2008

پنج وارونه


پنج وارونه چه معنا دارد؟؟♥
خواهر کوچکم این را پرسید♥
من به او خندیدم♥
کمی آزرده و حیرت زده گفت♥
روی دیوار و درختان دیدم♥
بازهم خندیدم♥
گفت دیروز خودم دیدم♥
پسر همسایه پنج وارونه به میترا میداد♥
آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید♥
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم♥
بعدها وقتی غم♥
سقف کوتاه دلت را خم کرد♥
بی گمان می فهمی♥
پنج وارونه چه معنا دارد


*****************************


نوشته شده توسط مجيد 31-4-87




Thursday, July 17, 2008

عاشق







من عاشق هيچ كس نيستم. من عاشق غروبم. عاشق نشستن و خيره شدن به غروب. من عاشق ابرم كه هرچه شبنم از اوست. عاشق سنگ انداختن توي آب و گوش كردن به صداي دلنشين موج. من عاشق نشستن با دوستان پاك و عاشقم هستم. عاشق گوش كردن به صدايشان. عاشق خنده هاشان و ديوانگي هاشان. من عاشق چرخ و فلكم. عاشق نان و پنير و سبزي... آه كه چه حالي دارد. ميتونم عاشق بشم وقتي باران مي بارد. عاشق دلباختن با يك نگاهم. من عاشقم. عاشق بغض هاي خفته ام. عاشق بوسيدنم. عاشق گريستن در حضور دوستم. عاشق سكوت مرموز دل هاي شكسته ام. عاشق نگاه خيره به ديوارم. عاشق گم شدن و به اوج رسيدن در خيال هستم. من عاشق سادگي شعرهاي سهرابم و عاشق غناي حافظ. من عاشق صداي مادرم هستم. عاشق آرامشي كه به من مي بخشد. عاشق موسيقي ام. من عاشق نواختن هم هستم. و روزي من خواهم نواخت. غم هاي دلم را خواهم نواخت و شكستنش را به تار خواهم كشيد. من عاشق لحظات غروبم و عاشق برگ زرد خزان. عاشق خش خش برگ ها زير پاي يك عاشق دل شكسته ام. شايد اين برگ ها هم تابع دل اوست!.... در آخر اينکه من همراه غروب عاشق مي شوم و همه طول شب را عاشق مي مانم. به سرزمين خيال مي روم و از عشق مي نويسم. از احساس خوب عاشق بودن. من عاشق اين احساسم..... فقط همين


*************************************

نوشته شده توسط مجید 27-4-87

Thursday, July 10, 2008

رویایی در خواب

ترجمه اثري از ادگار آلن پو (edgar allan poe)
-------------------------------------------------------------
بوسه صادقانه مرا بر پیشانی ات بپذیر تا من به یقین برسم كه تو

! وجود داری، دروغ نیستی! فریب نیستی
من در میان دریایی ایستاده ام و شن های ریز طلایی ساحل را

درون دستانم گرفته ام. ببین چگونه از لای انگشتان مرتعش و

فشرده ام می لغزند و به دریا فرو می ریزند! مشت هایم را سخت تر می فشارم تا شاید بتوانم شن ها را

درون دستانم نگاه دارم. اما افسوس كه هر چه سخت تر می فشارم، شن ها به سرعت و پوزخند زنان از

!لای انگشتانم فرو می ریزند و من اشكی چند از دیدگان فرو می ریزم

آه خدایا، چرا من نمی توانم آن ها را در آغوشم بفشارم. خدایا آیا من نمی توانم حتی دانه ای ریز از این

شن ها را از دست امواج بی رحم دریا نجات بخشم !؟ آه خدایا، آیا عشق را نیز نمی توان هیچ گاه در

دستان خویش نگه داشت
آیا تمام چیزهایی كه ما می بینیم، یا می پنداریم كه می بینیم! چیزی نیست جز رویایی در خواب ؟؟

***************************************

نوشته شده توسط مجيد 20/4/87

دلم برات تنگه

I MISS YOU
دلم برات تنگه ... توی این روزهای خاکستری و ابری
وقتی که نسیم به صورتم میخوره ... دستهام , دستهای تورو میخواند
تا منو از میون این روزگارشلوغ رد کنی ... محو بشم ... نیست بشم
از میون آدمهایی که منزلت عشق رو نچشیدن ... یا چشیدن و قدرشو نمیدونن
دلم برات تنگه ... وقتی که بارون میاد و من بدون چتر ... تنها ... تنها و آرام
صبور و بردبار... خودم رو دست ابرای سیاه میدم... تا بر من ببارند
شاید کمی از درد فقدان تو رو از عمق دل و جون من بشورن و ببرن... اما ... اما میدونی که
فقط بیشتر دلم تنگ میشه
چقدر دلم برای چشمات تنگه میشه ... وقتی که چشمامو میبندم و به عمق
چشمهای تو خیره میشم
...هنوزم منتظرم
( I Think About You Every Day )

Though I don’t write
Or call you
As often as I would like to
I spend time every day
Thinking about you

Sometimes it is
A memory of something we shared
Other times it is
An incident in my life
That I imagine myself
Telling you about

No matter what it is
In my mind
I write and call you every day(and every night)
And I miss you
----------------------------
MaJiD TiGeR
20-4-87

Thursday, June 05, 2008

باور کن


خویش را باور کن
هیچ کس جز تو نخواهد آمد
هیچ کس بردر این خانه نخواهد کوبید
شعله روشن این باغ تو باید باشی
هیچ کس جز تو نخواهد تابید
سرو آزاده این باغ تو باید باشی
هیچ کس جز تو نخواهد بارید
رعد این صحنه تو باید باشی
هیچکس جز تو نخواهد غرید
چشمه جاری این دشت تو باید باشی
هیچ کس جز تو نخواهد جوشید





Friday, May 30, 2008

فاصله

 کـاش بين من و تو فاصله بسيار نبود
کاش بين من و تو واسطه در کار نبود
درفراقت شب و روز گريه کنم از سرسوز
کـاش بين من و تو عشق گرفتـار نبود
انتظار تو کشــم تا که شبــي باز آيي
کاش بين من و تو حسرت ديـدار نبود
دوست دارم که زنم حرف دلم با دل خود
کـاش بين مـن و تـو خط و نوشتـار نبود
تـا بـه کي ديـده کنم تـر زغم هجـرانت
کـاش بيـن مـن و تـو گفته و گفتار نبود
از مـن اصـرار ببينم رخـت از تو انکار
کـاش بيـن من و تـو اينهمه اصـرار نبود
بيـن ما خـار کشـد پرده نبينم رويت
کاش بين من وتو هرگز هم اين خارنبود
گرچه واقف بود عارف که نخواهد ديدت
کاش بين من و تو هرسخن اشعـار نبود
کـاش بين من و تو فاصله بسيار نبود

**************************************
نوشته شده توسط مجید    10/3/87

Saturday, May 24, 2008

مسافر

باتو هستم
ای مسافر ای به جاده تن سپرده
ای که دلتنگی غربت
منواز یاده تو برده
هنوزم هوای خونه عطر دیدار تو داره
گل به گل گوشه به گوشه تو رو یاد من می یاره
با تو من چه کرده بودم
که چنین مرا شکستی
بی وداع و بی تفاوت
سرد و بی صدا شکستی
به گذشته برمیگردم
به سراغ خاطراتم
تازه میشم ازتو دوباره
از کتاب خاطراتم
به تو میرسم همیشه
در نهایت رسیدن
هرکجا باشی و باشم
به تو برمیگرده
حتماً این تویی همیشه من
تویی آیينه تقدیر
با همه شکستن از تو
نیستم از دست تو دلگیر
---------------------------------------------
نوشته شده توسط مجيد 4/3/87

Saturday, May 17, 2008

دعاي مادر ترزا

خدايا، مرا موهبت آن عطا کن
تا به جای آسودن به ديگران آسايش بخشم
و به جای آن که ديگران درکم کنند، درکشان کنم
و به جای آن که عشق دريافت کنم، عشق بورزم
زيرا با فراموش کردن خويش است که می‌توان به هر چيز رسيد
با بخشايش است که بخشوده می‌شويم
و با مردن است که زندگی ابدی می‌يابيم
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
نوشته شده توسط مجيد 28/2/87

Thursday, May 15, 2008

عاشق تنها


امشب همه چيز رو به راه است همه چيز آرام.....آرام ...
باورت مي شود ؟
!ديگر ياد گرفته ام شبها بخوابم " با یاد تو "تو نگرانم نشو
همه چيز را ياد گرفته ام
راه رفتن در اين دنيا را هم بدون تو ياد گرفته ام
ياد گرفته ام که چگونه بي صدا بگريم
ياد گرفته ام که هق هق گريه هايم را با بالشم ..بي صدا کنم
تو نگرانم نشو !
همه چيز را ياد گرفته ام
ياد گرفته ام چگونه با تو باشم بي آنکه تو باشي
ياد گرفته ام ....نفس بکشم بدون تو......و به ياد تو
ياد گرفته ام که چگونه نبودنت را با روياي با تو بودن...و جاي خالي ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم
تو نگرانم نشو
همه چيز را ياد گرفته ام
.....ياد گرفته ام که بي تو بخندم.....ياد گرفته ام بي تو گريه کنم...و بدون شانه هايت
....ياد گرفته ام ...که ديگر عاشق نشوم به غیر تو
ياد گرفته ام که ديگر دل به کسي نبندم و مهمتر از همه ياد گرفتم که با يادت زنده باشم و زندگي کنم
اما هنوز يک چيز هست ...که ياد نگر فته ام
...که چگونه.....! براي هميشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...
و نمي خواهم که هيچ وقت ياد بگيرم ....تو نگرانم نشو
"فراموش کردنت" را هيچ وقت ياد نخواهم گرفت
-------------------------------
وقتي نقاب محور يك رنگ بودن است , معيار مهرورزي مان سنگ بودن است , ديگر چه جاي دلخوشي و عشقبازي است ؟ اصلا كدام احمق از اين عشق راضي است
------------------------------------------
رفيقان اين زمان لاف از رفاقت ميزنند..در حريم عاطفه نقش شقاوت ميزنند
مردمي نامردمند و سخت لبريز از ريا..باهمه بي ريشگي دم از اصالت ميزنند
-------------------------------
عشق آن نیست که هر لحظه کنارش باشی عشق آن است که پیوسته به یادش باشی
-----------------------------------------------------------------
خنده بهانه یست برای شادی، لحظه هایتان سرشار از این بهانه
*******************************
نوشته شده توسط مجید 26/2/87

بر روی آب که رسیدی، خوش باش، رقص کن، مست باش

! بر روی آب که رسیدی، خوش باش، رقص کن، مست باش
راستی!در بازیت برروی آب، حواست بر دوردست ها نیز باشد
قایقی خواهد آمد با پارو های آبی رنگ بر روی آب و در روی آن دخترکی سپید را خواهی دید
که پیراهن سرمه ای بر تن دارد وگیسوانش را در معبر عطر و باد های خوشبوی دریا رها کرده است
سراغ تو اگر آمد، مهربان باش ناز مکن.
سلامت می کند پاسخش ده.دست بر آب می برد، نازت می کند و تو را می چیند
تو را که چید،ناراحت نباش اخم مکن چرا که او دیگر بزرگ شده است
چرا که او دیگر راز گل ها را می فهمد
چرا که او دیگر زیبا شده است
او تورا خواهد بویید و بوسه بر لبهای سرخت خواهد زد و در میان گیسوان گندمیش
بر تو جای خواهد داد. و تو را خواهد کاشت
برای آغازی دیگرو این آن لحظه ای است که دیگر آفتاب نگران تو نیست وتو دیگر نگران آفتاب نیستی.
«راستی!سراغ مرا اگر از تو گرفت،بگو، «نمی شناسمش
بگو فقط یک بار در کوچه های تنهایی اقیانوس دیدمش،همین وبس
************************************
نوشته شده توسط مجید 26/2/87

Thursday, May 01, 2008

هميشه مثل هميشه

هميشه مثل هميشه


دل خسته ام باز امشب زين اسمان هميشه
كو بال هاي پريدن اي مهربان هميشه
ماييم و ذوقي كه شايد حرفي ندارد بگويد
برخيز و مارا غزل كن اي مهربان هميشه
هنگام از تو سرودن ماييم و ذوقي گلو گير
ماييم و لكنت زباني اين ناتوان هميشه
در سفره گرم ما بود ان روزها نان و لبخند
صبحانه گرم ما كو؟كو اب و نان هميشه؟
يك مشت نقل ستاره يك اسمان نان خورشيد
گاهي بياور برايم از كهكشان هميشه
شعري پر از حرف تكرار گفتم من وياد دارم
گفتي كه بيزارم اما زين شاعران هميشه

********
احساس
من اكنون احساس مي كنم
بر تل خاكستري از همه آتش ها و اميدها و خواستن هايم،
تنها مانده ام.
و گرداگرد زمين خلوت را مي نگرم.
و اعماق آسمان ساكت را مي نگرم.
و خود را مي نگرم.
و در اين نگريستن هاي همه دردناك و همه تلخ،
اين سوال همواره در بيش نظرم بديدار است،
و هر لحظه صريح تر و كوبنده تر،
كه تو اينجا جه مي كني؟
امروز به خودم گفتم:
من احساس مي كنم،
كه نشسته ام زمان را مي نگرم كه مي گذرد،
همين و همين
-------------------------------------------------------------------
نوشته شده توسط مجید برای میترا 12/2/87

Saturday, April 19, 2008

MERCIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIIII

اوج مقام عاشقی به جرأت بوسیدنه ؛ به مدت حسادته
همیشه تا اونکه می خوای ، یه دریا درد و فاصلست
ولی مهم نرفتن و موندن سر رفاقته
تصورش خوب مشکله ، که ما کنار هم باشیم
نمی رسیم به همدیگه ، تلخه ولی حقیقته
*****************
تن مرد و نامرد یکیست ، روزگار باید بگذرد تا بفهمی مرد کیست
*****************
همۀ دنیا یه جادست
من و تو مسافراشیم
قدر امروز رو بدونیم
ممکنه فردا نباشیم
**********************
فرقی نمیکند گودال آب کوچکی باشی یا اقیانوس بیکران ؛ زلال که باشی آسمان در توست
**********************
هر کجا محرم شدی چشم از خیانت باز دار
ای بسا محرم که با یک نقطه مجرم میشود
*********************
خوشبختی خود تویی ؛ آن را در آیینۀ دیگران مجو
********************
بعضیها وارد زندگی ما میشوند و خیلی سریع میروند ؛ بعضیها برای مدتی می مانند و روی قلب ما رد پا می گذارند و ما دیگر هیچ گاه همان که بودیم نیستیم
*******************
پازل دل کسی را به هم ریختن هنر نیست ؛ هر وقت تونستی با تیکه های شکستۀ دل کسی براش یه پازل دل جدید بسازی هنر کردی
*******************
از شمع 3 چیز آموختم :
ایستاده بمیرم
بی صدا بمیرم
به پای دوست بمیرم
******************
نه زندگی آنقدر شیرین و نه مرگ آنقدر تلخ است که انسان شرافتش را به آن بفروشد
******************
زندگی مثل بازیه شطرنج میمونه :
اگه خوب بازی نکنی همه می خواند یادت بدند ، ولی اگه خوب بازی کنی همه می خواند شکستت بدند
********************
دریا باش که اگر کسی سنگ به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه اینکه تو متلاطم شوی
********************
مردن آن نیست که در خاک سیاه دفن شوم
مردن آن است که در خاطر تو با همۀ خاطره ها دفن شوم
********************
سکوت ، فریاد هزاران درد است در وسعت بی انتهای نگفته ها ؛ و تو بی انتها ترین فریادی که در سکوت من نشسته ای
*******************
تو را خواهم ، تو را تنها
که در یک گوشه از قلبت به جا مانم
نه با یک بوسۀ شیرین
نه با یک حلقۀ زرین
که تنها در نگاهت آشنا مانم
******************
اگر از پایان گرفتن غمهایت ناامید شده ای ، به خاطر بیاور که زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی است که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید
******************
زیباییه عشق به سکوت است نه فریاد ؛ زیباییه عشق به تحمل است نه به خرد شدن ؛ و فرو ریختن عشق خیالی است که اگر به واقعیت بپیوندد تمام شیرینی اش را از دست می دهد
******************
قلب آدم مثل یه جزیره می مونه ؛ مهم نیست چه کسی اول پاشو تو اون می زاره ، مهم اینه که کی تا آخر تو اون میمونه
*******************
این جهان پر از صدای پای مردمی است که همچنان که تو را می بوسند در ذهنشان طناب دارت را می بافند
*******************
عشق با غرور زیباست ؛ ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی ، آن وقت دیگر عشق نیست ؛ صدقه است
-------------------------------------------------------

تقدیم به شما خوبان -- نوشته شده توسط مجید 31-1-87

Saturday, April 12, 2008

دوش تا به سحر شکر الهی به جا آوردم

به نام خداي عشق،ايمان و آزادي

(خوش خيال كاغذي)

:دستمال كاغذي به اشگ گفت
«قطره قطره ات طلاست
يك كم از طلاي خود حراج مي كني؟
عاشقم
با من ازدواج مي كني؟»
اشك گفت«ازدواج اشك و دستمال كاغذي!
تو چه قدر ساده اي
خوش خيال كاغذي!
توي ازدواج ما
تو مچاله مي شوي
چرك مي شوي و تكه اي زباله مي شوي
پس برو و بي خيال باش
عاشقي كجاست
تو فقط دستمال باش»
دستمال كاغذي دلش شكست
گوشه اي كنار جعبع اش نشست
گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد
از تن سفيد و نازكش دويد
خون درد
آخرش
دستمال كاغذي مچاله شد
مثل تكه اي زباله شد
او ولي شبيه ديگران نشد
چرك و زشت،مثل اين و آن نشد
رفت اگر چه توي سطل آشغال
پاك بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال هاي كاغذي فرق داشت
چون كه در دلش
خودش
.دانه هاي اشك كاشت
-----------------------------------------------
نوشته شده توسط مجید 24/1/87

Monday, February 04, 2008

!! مهرباني ممنوع


!! مهربانی ممنوع
دست سوزنده مشتاقت را
در نهانخانه جیبت بگذار
تا که پابند نباشی به کسی دست بدهی
خارهایی هستند که ز سر پنجه دوست, با سرانگشتانت میجنگند
دوستی مسخره است
!! مهربانی ممنوع
و تو ای دوست ترین
در نهانخانه جیبت بگذار, دست سوزنده مشتاقت را
من و تو
باید از سلسله بایدها, دستهامان رازنجیر کنیم
با زبان دگران لحظه هامان را تفسیر کنیم
و نگوئیم که بازیگر یکقصه معتبریم
کاش میدانستی
که نباید حس کرد,که نباید دل بست
در فضایی که پراز همهمه آدمهاست
من گرفتارترین تنهایم, تو گرفتارترین
دل ما بسته وابستگیاست
قصه ماندن ما, طرح یک خستگی است؟


-------------------------------------------------
نوشته شده توسط مجيد 15/11/86

Tuesday, December 18, 2007

!قدرش ندانستم

شگفتا :
وقتی که بود نمی دیدم
وقتی می خواند نمی شنیدم
وقتی که دیدم که نبود
وقتی شنیدم که نخواند!
چه غم انگیزاست وقتی چشمه سردو زلال
در برابرت، می جوشد و می خروشد
و می خواند ومی نالد، تشنه آتش باشی ونه آب،
و چشمه خشکید , از آن آتش که تو
تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت،
و آتش کویر را تافت، و در خود گداخت واز زمین آتش
روئید واز آسمان آتش بارید تو تشنه آب گردی و
تشنه آتش وبعد، عمری گداختن ازغم نبودن کسی
که تا بود از غم نبودن تو می گداخت

*****************************
نوشته شده توسط مجيد 29/9/86

Sunday, July 29, 2007

بر باد رفته

خانه ایی آباد داشتم بر بادشد
چشم مستان خواستم رسوا شدم
قلب عاشق داشتم بر بادشد
هر چه نالیدم نبد فریاد رس
شرح پیروز داشتم بر باد شد
با خدا گفتم هزاران درد دل
خود چه امید دوایی داشتم بر بادشد
نیست امید رهایی یاربا
راه بازی داشتم بر باد شد
همرهان راه دل تنها شدم
کاروانی داشتم بر باد شد
بارالها یک ره رستن نشان دل بده
هرچه من ره داشتم بر باد شد
مانده ام در کار خود وا مانده ام
انتظار یک تبسم داشتم بر باد شد
*******************************
نوشته شده توسط مجيد 7/5/86

Labels:

دوست معمولي ، دوست واقعي


دوست معمولي هيچگاه نميتواند گريه تورا ببيند.
دوست واقعي شانه هايش از گريه تو تر خواهد بود.
دوست معمولي اسم کوچک والدين تو را نميداند.
دوست واقعي شايد تلفن آنها را جايي نوشته باشد.
دوست معمولي يک جعبه شکلات براي مهماني تو ميآورد.
دوست واقعي زودتر به کمک تو مي آيد و تا دير وقت براي تميز کردن ميماند.
دوست معمولي از دير تماس گرفتن تو دلگير و ناراحت ميشود.
دوست واقعي ميپرسد چرا نتوانستي زودتر تماس بگيري؟
دوست معمولي دوست دارد به مشکلات تو گوش کند.
دوست واقعي سعي در حل آنها ميکند.
دوست معمولي مانند يک مهمان عمل ميکندو منتظر ميماند تا از او پذيرايي کني.
دوست واقعي به سوي يخچال رفته و از خود پذيرايي ميکند.
دوست معمولي مي پندارد که دوستي شما بعد از يک مرافعه تمام مي شود.
دوست واقعي ميداند که بعد از يک مرافعه دوستي محکمتر ميشود.
دوست واقعي کسي است که وقتي همه تو را ترک کرده اند با تو مي ماند
+-+-+-+-+-+-+-+-+-++-+-+-+-+-+
نوشته شده توسط مجيد 7/5/86

Monday, July 23, 2007

طراوت اشك

تو رفته اي ومن خسته سخت مي گريم

تمام قلب تو از بغض و كينه كمرنگ است

به خاطر تو شكستم نگاه كن بر من

كه بي تو زندگيم وحشيانه بي رنگ است

تو رفته اي و من خسته باز جا ماندم

به زير ظلمت آوار سرد خاطره ها

بگو به من كه چه سودي ز اشك من ببري

و از شكستن چشمان گرم پنجره ها

تو رفته اي به اميد ستاره اي بهتر

و من ستاره تنها به پا نشسته تو

بگو به من كه كدامين فرشته اي شايد

دري شگفت گشايد به قلب خسته تو

و آخرين سخنم با تو حرف آخر نيست

هنوز هم تو عزيزي هنوز من عاشق

هنوز منتظرم گر چه قلب من خاليست

به هر چه سد شده در راه من شدم فائق
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
نوشته شده توسط مجيد 1/5/86

Friday, July 13, 2007

غربت

غربت
از پنجره ی خیس چشمانم ،به جاده های دور غربت نظر می کنم و تو را می نگرم با کوله باری از سالهای سوگناک تنهایی ، با حرف های نگفته ی بسیار ونگاهی به کنج تاریک قفس که در روشنایی صمیمی آن حک شده بود
" تو "
غربت غمناک دستهایت ر ا، به دستهای مشتاقم بسپار،که دیریست چشم به راهِ آمدنت ، نگاهم به جاده های غبارآلود خشکیده است از نگاه امید ناکت بگو،که در کنج دلتنگ قفس،آن سوی میله ها را غریبانه می نگریستی،و از آسمانی بگو، که در فراق دو بال اوج پروازت ، عاشقانه ، تنها بودآسمان خلاء یک پرواز بی پروا،و من بی تو فصل های دلتنگی را می گذرانم










*********************************************

نوشته شده توسط مجيد 22/4/86

Thursday, June 14, 2007

MY BEST PICTURE FOR MY BEST FREIND






♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
نوشته شده توسط مجــــــــــــــــيـد 24/3/86

Tuesday, May 29, 2007

كسي مرا نمي جويد

کسی ما را نمی جو يد

++++++++++++++++++++++++++++++++
کسی ما را نمی پرسد. کسی تنها يی ما را نمی گريد.
دلم در حسرت يک دست.
دلم در حسرت يک دوست.
دلم در حسرت يک بی ريای مهربان مانده است.
کدامين يار ما را می برد.
تا انتهای باغ بارانی.
کدامين اشنا ايا
به جشن چلچراغ عشق دعوت می کند ما را.
واما با توام
ای انکه بی من
مثل من
تنهای تنهايی
تو که حتی شبی را هم
به خواب من نمی ايی.
تو حتی روزهای تلخ نامردی.
نگاهت.
التيام دستهايت را
دريغ از ما نمی کردی.
من امشب از تمام خاطراتم .
با تو خواهم گفت.
من امشب با تمام.
کودکی هايم برايت اشک.
خواهم ريخت
من امشب
دفتر تقويم عمرم را
به دست عاصی دريای نا ارام خواهم داد
همان دريا که می گفتی.
تو را در من تجلی می کند.
ای دوست.
همان دريا که بغض شکوه ها يم.
در گلوی موج خيزش زخم بر ميداشت.
واما با تو ام .
ای انکه بی من مثل من
تنهای تنهايی
کدامين يار ما را می برد
تا انتهای باغ بارانی...

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++


نوشته شده توسط مجيد 86/3/8

Monday, May 21, 2007

تا هميشه با من باش


سکوت کردم... به اندازه همه حرفهايم

گفته بودي، از غرورم، از سکوتم، خسته اي

من شکستم هر دو را

گفته بودم، از سکوتت، از غرورت خسته ام

به خاموشي مغرورانه ات

شکستي تو مرا

با تو گفتم از همه تنهايي ام، خستگي ام

با تو گفتم تا بداني با همه ناجيگري، بي ناجي ام

تو، سکوتت خنجريست بر قلب من

و حضورت، مرهمي بر زخم من

پس، باش تا هميشه با من باش

حتي اگر خاموشي
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
نوشته شده توسط مجيد 31/2/1386

Monday, April 09, 2007

مرا صدا بزن

صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی
به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی


Image and video hosting by TinyPic

با سکوت خیلی از مشکلها خودبه خود حل میشه
وقتی میخوای کسی ندونه که عاشقی
وقتی بخوای هیچکس نفهمه دلگیری
وقتی نخوای کسی بدونه ازش بدت میاد
و حتی وقتی که داری تو تنهایی پرپر میزنی
سکوت چقدر میتونه به آدم کمک کنه
وقتی به وقتش ازش استفاده کنیم
اما
خیلی وقتها
نباید سکوت کرد و ما سکوت میکنیم
مثل وقتی که آخرین فرصت و
برای گفتن دوست دارم از دست میدیم
♣♣♥♥♥♣♣
نوشته شده توسط مجيد 20/1/1386

Saturday, March 17, 2007

سال نو مبارك

Image and video hosting by TinyPic